Archive for آوریل 2011

شهروند خبرنگار و مسئولیت خبرنگاری

آوریل 17, 2011

از زمان برگذاری انتخابات در سال 88 مفهومی را بارها و بارها در هر کجا شنیدیم به عنوان شهروند خبرنگار. هر کدام از ما که خبری را در دنیای مجاری به اشتراک می گداریم بخشی از آن هستیم ولی آیا در مورد کاری که انجام می دهیم مسئولیتی احساس می کنیم؟

امروز مقاله ای گزارشی/خبری/تحلیلی خواندم به نام » گزارشی از فروش دختران ایرانی در دوبی، برده داری جنسی در دنیای سرمایه داری» که بی اغراق ناشی از ذهنی بیمار برگرفته از اعتقادات فیمنیست/کمونیستی بود. این مقاله انگیزه ای شد تا به عنوان کسی که چند سالی را در امارات متحده عربی زندگی کرده، موارد ادعایی در این مقاله را، به عنوان نمونه، اندکی بررسی کنم.

1- اطلاعات ارائه شده:

اگر معتقد باشیم که در یک مقاله تحلیلی زیر بنای تحلیل، اطلاعات ارائه شده می باشد کل مقاله مدکور به دلیل اطلاعات پخش و پلا، بی مرجع و اکثرن نادرست، مردود می باشد. به عنوان نمونه تنها در 4 پاراگراف ابتدایی این مقاله که نگارنده آن سعی کرده چهره ی خاصی از دبی در ذهن خواننده ایجاد کند، موارد زیادی وجود دارد که به تعدادی از آنها در اینجا اشاره می شود.

الف- در ابتدای مقاله خانم نگارنده به تکیه به درآمد نفت اشاره دارد که این با آمارهایی که نشان می دهد دبی کمتر از 6% از در آمدهای خود را از طریق نفت کسب می کند در نتاقض است

ب- ایشان چندین بار به اتوبانی به اسم آل مکتوم اشاره می کند در حالی که احتمالن ایشان منظورشان اتوبان شیخ زاید است. این را می گذاریم به پای خطای لپی.

پ- در جایی ایشان اشاره می کند:

اما منطقه قدیمی دیره و یا دوبی قدیم، سمت دیگر اتوبان آل مکتوم و تقریبا در مرکز و جنوب شهر،

ایشان فراموش کرده اند که نقشه ی شهر را یک بار بررسی کنند. جنوب شهر دبی همان جایی است که ایشان قبل تر از آسمان خراش ها و مالهای رنگارنگ آن صحبت کرده بود و اتفاقن بخش قدیمی یا دیره در شمال دبی قرار دارد.

ت- در ادامه می نویسد:

منطقه قدیمی دیره و یا دوبی قدیم،  پر است از بازارهای جنس و کالا، ساختمان های کثیف و دود زده و فروشگاه هایی که با قیمت های نازل اجناس، در تلاشند تا تنها به یاری اقتصاد چین بشتابند و کارگران هندی، پاکستانی، فیلیپینی، چینی، که بیشترین ساکنان و رهگذران این منطقه اند.

باز ایشان احتمالن فقط به یک دید گذری بسنده کرده اند. اگر عمیق تر نگاه می کردند در همین بخش شهر و فقط کمی دور تر از شلوغی بازار دیره (خیابان نایف) می توانستند ماشینهای گران قیمت و خانه های قصر مانند را مشاهده کنند. حقیقت این است که بخش سنتی بازار دبی در این قسمت به فعالیت و تجارت مشغول هستند ولی این به معنی فقیر بودن یا بی کیفیت بودن اجناس این ناحیه نیست. این مانند این است که وقتی به بازار بزرگ تهران می روید آهی برای فقر حجره داران آن بکشی

ث- باز ادامه می دهند

کارگرانی که در نبود خانواده، تنها تفریحشان قدم زدن در کنار دریاچه گریک {است}

من جایی به اسم دریاجه گریک در دبی نمی شناسم. ایشان احتمالن نه تنها اطلاعات بسیار کمی در مورد دبی داشته اند بلکه زبان انگلیسیشان نیز همچین تعریفی ندارد. جایی که ایشان به آن اشاره می کنند جاییست به نام Creek به معنی نهر یا خور.

2- تحلیل

نمیدانم با توجه به اینکه در بخش کوچکی از این مقاله این همه اطلاعات غلط داده شده است آیا بررسی باقی مقاله ارزش دارد یا خیر. در هر صورت سعی می کنم به چند مورد اشاره کنم.

الف – تجارت سکس نمادی از دنیای سرمایه داری

نگارنده این مقاله سعی کرده است که چنین القا کند که تجارت سکس و رسپی گری در دبی به دلیل این است که این امارت نمادی از دنیای سرمایه داریست. حال جای سوال اینجاست که دنیای ضد سرمایه داری در این مورد چه شرایطی دارد؟ فکر کنم که اگر ایشان قدمی در خیابانهای هاوانا می زد یا فقط به یاد می آورد چیزهایی که همگان بعد از فروپاشی شوروی در کشورهای تازه استفلال یافته آن دوران دیدند شاید کمی در مورد این تحلیل خود فکرمی کرد.

ب- تجارت سکس – برده داری نوین

این یکی از اعتقاداتیست که بعضی از فیمنیست ها دارند و من به هیچ عنوان سر از آن در نمیآورم. این دوستان فیمنیسم در جایی معتقدند که انسان بر بدن خود حق دارد که می تواند هر گونه که بخواهد از آن استفاده کند (این امر کاملن از نظر من قابل درک و قبول است) د رعین حال اگر یک زن تصمیم بگیرد که از بدن خود برای کسب درآمد استفاده کند آن را برده داری می دانند و در مقابل رسپی گری آکسیونهای پشت سر هم برگذار می کنند. آیا این خود تناقض رفتار نیست؟

ایشان در ادامه آمارهایی از مناطق و نژادهای مختلف ارائه می کنند و به نظر می رسد که ایشان تعداد بسیاری از زنهای رسپی دبی را دیده اند. خوب بود که ایشان کمی با این زنها صحبت می کردند و می دیدند که چند نفر از آنها به خواست خود در آنجا هستند و چند نفر به اجبار. من برای اینکه کمکی کرده باشم تجربه خودم را در مورد صحبت با دو نفر از این زنها با شما در میان می گذارم. هر دوی آنها به خواست خود و به دلیل شرایط بد مالی در کشور خود به آنجا آمده بودند. کار خود را دوست داشتند و از درآمد بسیار راضی بودند. با توجه به اینکه این کار قانونی نیست ایشان با ویزای یک ماهه در دبی زندگی می کردند و هر ماه یک بار  بلیت کیش ایر خریداری و برای تعویض ویزا به کیش رفته و بر می گشتند. اگر این تعریف برده داریست به نظر چیز خیلی بدی نیست.

3- جنوبی های ایران

در آخر هم ایشان سنگ تمام گداشتند نوشتند:

در حال سوار شدن پرسیدم می دانید چرا بیشتر مردان ایرانی {اشاره به مردهایی که ایشان در مراکز تجمع رسپی ها دیده بودند}، عربهای اهل جنوب ایران هستند؟ راننده گفت: جنوبی های ایرانی به دلیل این که پاسپورت دارند، معمولا در ورود و خروج از امارات دردسرهای گرفتن ویزا را ندارند، همینطور می توانند به راحتی دختران ایرانی را به عنوان پرستار یا خدمتکار یا ظاهرا همسر خود به دوبی بیاورند.

این پاراگراف علاوه بر اینکه به هیچ عنوان نمی تواند صحت داشته باشد، به نظر من توهین به عربهای ایران است. اول اینکه به صرف اینکه کسی فارسی صحبت می کند او را ایرانی نمی کند. دوم اینکه قوانین امارات اجازه داشتن دو ملیت را نمی دهد. یعنی شما یا ایرانی هستید و با پاسپورت ایرانی مسافرت می کنید یا اماراتی و با پاسپور امارات. ایرانی با پاسپورت اماراتی هیچ مهفومی ندارد.

در انتها علاوه بر نگارنده برای دوستانی متاسفم که مقاله ای را فقط و فقط به دلایل احساسی و بدون بررسی اطلاعات ارائه شده به اشتراک می گذارند و احتمالن باعث گمراهی دوستان دیگر می شوند.